سواد آموز سوادآموز نهضت سوادآموزی سواد آموزی

سوادآموز سواد آموز نهضت سوادآموزی سوادآموزی

سواد آموز سوادآموز نهضت سوادآموزی سواد آموزی

سوادآموز سواد آموز نهضت سوادآموزی سوادآموزی

savadamooz سواد آموز سوادآموز

سوادآموز سواد آموز نهضت سوادآموزی سوادآموزی

سواد آموز سوادآموز نهضت سوادآموزی سواد آموزی


.
.
.
.
.
.
جستجو
-->
نویسندگان
امروز

تاریخ ابزار

وضعیت آب و هوا


۶ مطلب با موضوع «خاطره» ثبت شده است

۰۸:۰۱۱۹
بهمن


عادل آقامحمدی
۱۱:۴۷۱۵
ارديبهشت



از حضور و حمایت بی نظیر همه ی شما متشکریم

به امید ریشه کنی بی سوادی در ایران عزیزمان

مدیر وبلاگ سوادآموز
عادل آقامحمدی
۱۱:۵۶۱۸
اسفند

از حضور و حمایت بی نظیر همه ی شما متشکریم

به امید ریشه کنی بی سوادی در ایران عزیزمان

مدیر وبلاگ سوادآموز


عادل آقامحمدی
۱۷:۳۰۰۵
شهریور

     

هشتم شهریور ۱۳۶۰، خیابان پاستور، ساختمان نخست وزیری



ساعت روی دیوار یک ربع به سه بعدازظهر را نشان می دهد. شورای امنیت کشور امروز جلسه دارد. این بالاترین مرجع تصمیم گیری درباره مسائل امنیتی و سیاسی کشور است. آن هم کشوری که یک سال و نیم از انقلاب مردمی اش می گذرد و هنوز نظام جدید استقرار کامل نیافته و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کند. بخشی از سرزمینش در اشغال ارتش بیگانه است و در یک جنگ نابرابر گرفتار شده است.

اولین رئیس جمهورش به همراه مسعود رجوی سردسته مخالفین حکومت از کشور فرار کرده است. گروه رجوی از آن زمان وارد فاز نظامی علیه نظام شده و به ترور و انفجار روی آورده اند. هر روز حادثه ای در کشور پیش می آید. دو ماه پیش در یک انفجار سهمگین در دفتر حزب جمهوری چندین نفر از مسئولین درجه یک و مدیران برجسته نظام از دست رفته اند. عملا نظام نوپا درگیر جنگی داخلی شده است. درحالی که یک سال است خاک کشورش مورد تجاوز ارتش تجاوزکار صدام قرارگرفته و بخش وسیعی از مرز کشور از قصر شیرین تا آبادان در اشغال آنها است.

عادل آقامحمدی
۱۶:۲۴۳۱
مرداد


خانم بورگیلد داهل می نویسد: «در آغاز زندگی فقط یک چشم داشتم که آن هم بر اثر زخم ها طوری پوشیده شده بود که فقط یک روزنه کوچکی در سمت چپ آن بود. من مجبور بودم کتاب را کاملاً به روزنه چشم نزدیک کنم تا آنجا که مژه هایم به صفحه کتاب می خورد و تا حد ممکن اعصاب چشمم را با فشار به طرف چپ می چرخاندم تا به سختی ببینم».

خانم داهل در این شرایط سخت از آه و ناله و افسوس خودداری می کرد و بین خود و دیگران تفاوتی احساس نمی کرد تا اینکه از همان کودکی خواندن و نوشتن را در خانه یاد گرفت. او با این زحمت و مشقت درس خواند و بر معلومات خود افزود و از دو کالج فارغ التحصیل شد. مدتی به شغل معلمی پرداخت و بعدها موفق به دریافت مدرک پروفسوری روزنامه نگاری شد و سال ها در دانشگاه به تدریس پرداخت. پنجاه و دو سال از عمرش گذشته بود که معجزه شگفت انگیزی رخ داد و طی یک عمل جراحی قدرت بینایی او چهل برابر افزایش یافت.

یکی از آثار خانم داهل، کتاب من دلم می خواهد ببینم است که گفته اند خواندن آن بر همه لازم است. خانم داهل که در سخت ترین شرایط به سوادآموزی پرداخته بود، کتاب ارزشمندش را با این جمله به پایان می رساند: «خدایا! ای خدای بزرگ! به خاطر زیبایی ها و توانایی هایی که به من ارزانی داشته ای، از تو بسیار سپاس گزاری می کنم»

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه

 

عادل آقامحمدی
۱۷:۰۲۰۴
مرداد

وقتی با صدای زنگ ساعت گوشیم از خواب بیدار شدم ، تصور یک راهپیمایی طولانی را داشتم. خودم را آماده کرده بودم که از میدان فردوسی تهران تا بالای میدان ولی عصر پیاده روی کنم!.

اما خدا چیز دیگه ای خواسته بود.!

باید میرفتم کیانشهر یکی از محله های منطقه 15 تهران . 110 کودک از مهدقرآن های بسیج تهران قرار بود که از مسجد حضرت رقیه (س) به سمت چهار راه ولی عصر با اتوبوس برن و اونجا در حمایت از کودکان فلسطینی، راهپیمایی کنند.

.. ساعت 10:10بعد از نزدیک 40 دقیقه تأخیر بچه ها با مامان ها آمدند و ماشین حرکت کرد.


عادل آقامحمدی